اسم الکتاب : بررسي و داوري در مسايل اختلافي ميان دو فيلسوف اسلامي المؤلف : حسنی، حسن الجزء : 1 صفحة : 282
اختلاف خواجه و فخر رازى در حسن و قبح عقلى
از جمله مسائل اختلافى ميان خواجه و فخر رازى مسئله حسن و قبح عقلى
است. فخر رازى حسن و قبح ذاتى افعال را منكر و خواجه معتقد به آن است. ابتدا اقوال
طرفين را مىآوريم، سپس به بررسى مىپردازيم.
فخر رازى در «محصّل»
در
بيان اينكه حسن و قبح، شرعى است نه عقلى چنين مىگويد:
«حسن و قبح به اين معنى كه فعل، موجب ثواب و عقاب و
مدح و ذمّ باشد آيا شرعى است يا عقلى اختلافى است و معتزله آن را عقلى مىدانند
يعنى فعل در نفس ذات خود متّصف به مدح يا مذمّت است ولى به اعتقاد ما مدح و ذمّ
افعال، تابع حكم شرعى است به چند دليل:
1- بعضى «تكليف ما لا يطاق» را قبيح مىدانند اين درست نيست چون
اگر قبيح بود خدا آن را انجام نمىداد درحالىكه «كافر» را به ايمان مكلّف نمود، با اينكه علم داشت او ايمان نمىآورد. «ابو لهب» را تكليف به ايمان نمود، از جمله ايمان،
تصديق به چيزى است كه خدا خبر داده است و از جمله اخبار خدا آن بود كه او ايمان
نمىآورد. پس خدا در تكليف جمع ميان ضدّين نموده است. 2- چيزى كه قبيح باشد قبح آن
يا از خدا خواهد بود يا از انسان، ليكن از خدا نخواهد بود چون اتّفاقى است از
انسان هم نخواهد بود چون فاعل مضطّر است زيرا صدور فعل از انسان متوقّف بر حدوث
داعى است و آن داعى هم از جانب خدا مىباشد و خدا كه داعى را حادث نمايد فعل واجب
مىشود و اين امر هم اتفاقى است كه آنچه از مضطّر صادر شود قبيح نخواهد بود. 3-
گاه دروغ، مصلحتآميز است مانند آنكه شىء يا شخصى بسبب دروغ از ظالمى خلاصى يابد.
اگر گويند: مصلحت دروغ براى «توريه»
اى[1] است كه در آن
منظور است نه براى دروغ بودن آن است، يا دروغ گرچه به اقتضاء ذاتى خود قبيح است
ولى گاه وجود مانع، موجب تخلّف اثر از مؤثّر مىشود. جواب آن است كه مصلحت دروغ،
اگر به «توريه» نسبت داده شود بايد دروغى وجود نداشته باشد چون
در هر دروغى مىتوان چيزى تقدير گرفت تا دروغ، راست گردد، و اگر زايل شدن قبح دروغ
بوجود مانع نسبت داده شود لازم خواهد آمد كه بقبح هيچ دروغى يقين پيدا نكنيم چون
ممكن است وجود مانع پنهانى سبب تخلّف قبح از دروغ شده باشد. اگر گويند: علم ضرورى
حاصل است كه ستم زشت و دادگرى نيك است پس صحيح نيست كه حسن و قبح، به شرع نسبت
داده شود چون اين «علم» بر افراد غيرمتشرّع هم حاصل است. جواب اين است
كه اگر مقصود از اين كلام آن باشد كه علم ضرورى بملايمت و منافرت طبعى حاصل است.
حسن و قبح به اين معنى را انكار نمىكنيم. و اگر مقصود آن است كه علم