(1) فكر «دموكراسى» فكر تازهاى نيست، مردم يونان باستان فرمانروايان
خود را خود انتخاب مىكردند، امّا بعدا ارسطو در تقسيماتى كه در كتاب «سياست» براى
انواع حكومتها قائل شد، حكومت دموكراسى را نوع فاسد و انحطاطيافته حكومت طبقه پست
و افراطى دانست.
ولى در قرون جديده كه اين اصطلاح و اين فلسفه در كشورهاى غربى احيا
شد به همان مفهوم نيكوى خود به كار رفت. و مورد ستايش و بحث و تحليل فلاسفه
آزاديخواه قرار گرفت و در اصطلاح قرون جديده عبارت است از حكومت مردم كه معمولا به
وسيله توجّه به آراى اكثريّت مردم از طريق انتخاب نمايندگان مجلس ملّى، اجرا
مىگردد و اداره حكومت در اختيار اكثريّت آراى مردمى است كه طبق قانون حقّ رأى
دادن دارند و در بعضى موارد بسيار مهم و فوق العاده مراجعه به آراى عمومى مىشود،
يعنى به طريق مستقيم آراى اكثريّت به دست مىآيد كه آن را «رفراندوم» يا مراجعه به
آراى عمومى گويند. ولى در موارد ديگر نمايندگان با اكثريّت آرا انتخاب شده و مجلس
مقنّنه را تشكيل مىدهند و قوانين را وضع مىكنند و مجلس ملّى در نوبت خود رؤساى
قوّه مجريه را يا از ميان خود يا از افراد نخبه خارج از مجلس، انتخاب مىنمايند.
دموكراسى، در طى تاريخ، اقسامى داشته و به چند نوع عمل شده. از جمله،
دموكراسى مستقيم يا دموكراسى خالص كه رأىدهندگان مستقيما در كلّيه مسائل سياسى و
اجتماعى كشور رأى مىدهند. امّا اجراى اين نوع دموكراسى در شهرها و كشورهاى بزرگ
غير ممكن است و تنها در شهرهاى كوچك تا درجهاى مقدور مىباشد و در شهرهاى بزرگ و
مملكتها، نوع «دموكراسى نمايندگى» معمول است.
حقوق اقليّتها
(2) ديگر از اصول مهم و اساسى دموكراسى علاوه بر حكومت اكثريّت، آن
است كه