(1) و انسان آنگاه احساس مسئوليت واقعى
مىكند كه خود را مخلوق خداى محيط و آگاه بداند و حكومت او را حتى در هر سخنى و
نفسى بپذيرد و وجود خدا را در هر حال با خود همراه ببيند، فقط چنين انسانى
مىتواند خوب زندگى كند و محيط را براى خوب زيستن ديگران آماده كند.
بر اين اساس، سرچشمه تمام سلطهها- سلطه تكوينى و تشريعى- ذات لا
يزال «اللّه» است و بشر- بدون دغدغه و وسوسه- مىتواند آن را بپذيرد و در برابر
اراده و حقّ حاكميّت «اللّه» تسليم شود و بدين ترتيب، بشر مىتواند با كمال امنيت
و آسودگى زيست كند، چه آنكه مردم را بر مردم سلطهاى نيست و زمامداران الهى با
كمترين فرد، يكسان زندگى مىكنند و همه با هم به سوى يك هدف كه آن پياده كردن
حكومت «اللّه» و سعادت بشر است، پيش مىروند.
... أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِينَ.[2] «آگاه
باشيد كه حكم خلق با خداست و او زودتر از هر محاسبى به حساب خلق رسيدگى تواند
كرد».
... إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا
إِلَّا إِيَّاهُ ....[3]
«تنها حكم فرماى عالم وجود، خداست و امر فرموده كه جز آن ذات پاك يكتا را
نپرستيد».
... لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ
الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.[4]
«ستايش در اوّل و آخر عالم مخصوص اوست و هم حكم و سلطنت جهان با او و هم بازگشت
اهل عالم به سوى اوست».