(1) بدين ترتيب اكثريّت اسلامى، نزديكترين
راه به واقعيات و شناخت حقيقت است. و جز اين راهى نيست، مگر آنكه اقليّت با منطقى
قويتر پيش بيايد كه در اين صورت اكثريّت را به سوى خود جلب خواهد نمود و باز
اكثريّت و منطق با هم توأم خواهند شد و در نتيجه: ايده اسلامى كه انتخاب احسن است،
توأم با اكثريّت به وجود خواهد آمد.
يك نمونه: يكى از نمونههايى كه مىتوان براى مثال ذكر كرد داستان
«جنگ احد» است.
در تفسير آيه: وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ
أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ
عَلِيمٌ.[1] «ياد كن
(اى محمّد!) گاهى را كه (از مدينه) خارج شدى تا آنكه براى مؤمنين جايگاه (جنگ و)
كشتار (با كفّار) را آماده كنى و خدا شنوا و داناست (سخن مردم را مىشنود و انديشه
آنان را مىداند)». چنين آمده است: «هنگامى كه كفّار به مدينه حمله كردند، رسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اصحاب و ياران خود را جمع نموده و با آنان مشورت
كرد كه چگونه با مهاجمين روبرو شوند، يكى از حاضرين به نام «عبد اللّه بن ابى»
گفت: «يا رسول اللّه! بهتر اين است كه ما در مدينه بمانيم و جنگ را در داخل كوچه و
خيابانهاى شهر بكشيم، تا همه افراد از پير و جوان، زن و مرد، از بالاى بامها و درب
خانهها و سر كوچهها شركت كنند و از همه وسايل حتى سنگ و چوب استفاده كنيم؛ چون
چنين كنيم به طور حتم بر دشمن غلبه خواهيم كرد و او را از پاى در خواهيم آورد، ما
هيچگاه چنين نكرديم مگر آنكه بر دشمن پيروز شديم و بر عكس چون از شهر خارج شديم و
سنگرهاى خود را از دست داديم، دشمن بر ما غالب شد».[2]
و برخى نوشتهاند كه «رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز به اين رأى تمايل
داشت و يا آنكه اصرار مىورزيد»،[3] ولى «سعد
بن معاذ» و پيروانش (طايفه اوس) كه اكثريّت جلسه را تشكيل مىدادند با اين رأى
مخالفت