«اگر از اكثريت مردم روى زمين پيروى كنى، تو
را از راه خدا گمراه خواهند كرد، (زيرا) آنان پيروى نمىكنند مگر از گمان
(بىاساسى) و (انديشهاى) جز حدس و تخمين در كار ندارند».
از اين آيه چنين بر مىآيد كه اكثر مردم روى زمين- منهاى راهنمايى
خدا- نمىتوانند به حقيقت برسند و شناخت كافى ندارند و لذا پيروى از آنها خطرناك و
موجب گمراهى است.
بلكه معيار صحيح، پيروى از حقيقت مىباشد كه آن راه خداست.
(1) و از اين روى به دنبال آيه فوق مىفرمايد:
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ
هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ.[1]
«پروردگار تو بهتر مىداند كه چه كسانى گمراه و چه كسانى هدايت شدهاند».
بنابراين، راه حق و عدالت همان راهى است كه پروردگار جهان اراده كرده
و هر كس كه در اين راه قدم بردارد، شايسته گزينش است و حقّ تقدّم با اوست، چه
اكثريّت و چه اقليّت، حتى يك فرد در برابر همه، آنچنان كه رسول خدا صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم در برابر مشركان يك تنه قيام كرد و همچنين همه رهبران الهى كه
اكثرا چنين بودند.
نتيجه: از گفتار بالا به اين نتيجه رسيديم كه از ديدگاه اسلام در
مرحله نظرخواهى و خيرانديشى براى ملّت نمىتوان به آراى اكثريّت از آن جهت كه
اكثريّت است- منهاى استدلال صحيح- اعتماد كرد و چون پايه تقدّم بر اصل استدلال
است، هر كدام از دو گروه كه سخن منطقى داشت، حقّ تقدّم با اوست هر چند در اقليّت
باشد.
البته ما نمىتوانيم ارزش اكثريّت را در اسلام بطور كلى نفى كنيم؛
زيرا علاوه بر اين كه در پارهاى از كشورهاى اسلامى و حكومتهاى مشروطه و جمهورىها
ادّعاى اعمال اين روش را دارند، در جمهورى اسلامى ايران هم پس از انقلاب در چند
مورد- مانند تغيير رژيم، انتخاب وكلاى مجلس خبرگان، تصويب قانون اساسى، انتخاب
رئيس جمهور و انتخاب وكلاى مجلس شوراى اسلامى و با رعايت اصل اكثريّت به صورت
محدود نظير