جاى ترديد نيست كه مفاد جمله: «جعلته عليكم
حاكما» جعل فعلى است، اعمّ از منصب جعل قضايى و يا ولايى، بنابراين، تمامى فقها
داراى اين دو منصب خواهند بود و مشكل تزاحم فقها با يكديگر در حكم قضايى و يا
ولايى و يا در تصرّفات خارجى بحث ديگرى است كه در انتقادات به «ولايت فقيه» و مشكل
تعدد فقها پاسخ آن خواهد آمد.[1]
حديث هفتم حديث على بن ابى حمزه:
(1) قال سمعت أبا الحسن موسى بن جعفر عليه السّلام يقول:
«اذا مات المؤمن بكت عليه الملائكة و بقاع الارض الّتى كان يعبد
اللّه عليها، و ابواب السّماء الّتى كان يصعد فيها بأعماله و ثلم فى الاسلام ثلمة
لا يسدّها شىء لانّ المؤمنين الفقهاء حصون الاسلام كحصن سور المدينة لها».[2] على بن ابى حمزه مىگويد: شنيدم كه
امام ابو الحسن موسى بن جعفر عليه السّلام مىگفت:
«اگر مؤمنى بميرد گريه مىكنند بر او ملائكه و زمينهايى كه بر آن
عبادت خدا را انجام مىداد و درهاى آسمان كه اعمالش از آن بالا مىرفت و (در مرگ
مؤمن) صدمهاى به اسلام وارد مىشود كه هيچ چيز آن را جبران نمىكند؛ زيرا مؤمنين
فقها، دژهاى محكم اسلام هستند، مانند دژهاى ديوار اطراف شهر (كه حافظ شهر
مىباشد)».
توجيه استدلال- به اين حديث- به اين گونه است كه اسلام مجموعهاى
مركّب از احكام و حكومت است، نه تنها احكام. و فقها از آن جهت كه حافظ احكام هستند
داراى مقام ولايت بر احكام (ولايت فتوا) مىباشند و از آن جهت كه حافظ حكومت
اسلامى هستند داراى «ولايت زعامت» هستند.
ولى در اين حديث، صفت مدافع به فقيه داده شده؛ يعنى فقيه مدافع از
اسلام است و