چه آنكه جريان امور (كشور اسلامى و ملّت
مسلمان) و احكام (تشريعى و قضايى) بايد به دست علماى باللّه (كه در رابطه با خدا
انجام وظيفه مىكنند) باشد، آنان كه امين بر حلال و حرام (و پاسدار احكام اسلام)
مىباشند، ولى (متأسفانه) اين مقام و منزلت از شما (علما) سلب شد و آن نبود مگر به
علّت دورى شما و انحرافتان از حق و اختلافتان در سنّت[1]
(رسول اللّه) با آن همه روشنى و وضوح (كه سزاوار نبود در چنين مطلب روشن و واضحى
اختلاف كنيد)[2] اگر شما
براى خدا صبر نموده و مشقّتها را تحمّل مىكرديد (بالأخره پيروزى با شما بود) و
زمام امور الهى (حكومت خدايى) به دست شما مىبود و (فرمانها و احكام) از طرف شما
صادر مىشد و (نتيجه آن) به سوى شما بازمىگشت، ولى شما خودتان راه ظالمان را باز
كرديد و مقام و منزلت خود را به ايشان سپرديد و كارهاى خدا را به ايشان واگذار
كرديد، تا آنجا كه اينان بدون پروا در شبهات (روى حدس و گمان خود) عمل مىكنند (و
اعتنايى به حكم خدا ندارند) و راه شهوترانى (و خودكامگى) را پيش گرفتند، سلطه
اينها (بر اين حكمرانى) نبود مگر به علّت فرار شما از مرگ و علاقه شما به زندگانى
(و لذتهايى) كه حتما از شما جدا خواهد شد، شما، ضعفا و بيچارگان را به دست ايشان
سپرديد، تا آنكه برخى را- با قهر و ستيز- به بندگى و عبوديّت كشيدند و برخى را
ضعيف نموده و به تنگى معيشت و زندگى واداشتند ...».
مفاد سخنرانى انقلابى سيّد الشّهداء (ع)
(1) از فرمايشات امام عليه السّلام به خوبى استفاده مىشود كه اداره
امور كشور اسلامى بايد به دست علماى باللّه يعنى علمايى كه در رابطه با خدا شئون
مردم را اداره مىكنند انجام گيرد.
فرمود: «مجارى الأمور و الأحكام على ايدى العلماء باللّه».
[1] - ظاهرا منظور امام عليه السّلام مسأله خلافت اهل
بيت است، كه مسألهاى كاملا روشن و واضح بود؛ زيرا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله
و سلّم با آن همه تأكيدات جاى ابهامى باقى نگذارده بود و سنّت رسول خدا صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم در اين باره قطعى بود.
[2] - سنّت در لغت چنين تفسير مىشود:« السّنّة»:
السّيرة و الطريقة و الطبيعة و الشّريعة؛ يعنى: روش، راه، طبيعت و آيين.