حديث» و تمامى گفت و شنودهايى كه مطرح شده
بر پايه فرض اوّل استوار است، (1) يعنى كه سخن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم در مقام تشريع خلافت يعنى جعل اين منصب براى فقيه باشد، تا مجال اين سخنها پيدا
شود كه آيا تشريع خلافت در عموم جنبهها و سمتها صورت گرفته، يا قسمتى از آن و در
صورت دوم (تشريع خلافت در بعضى از جنبهها) اين قسمت خاص كدام است، آيا خصوص فتوا
و نقل احكام است، يا خصوص زعامت؟ و اين سه احتمال بدين شرح تعيين مىشود.
الف- عموم حديث نسبت به همه ولايتها.
ب- انصراف و يا به قرينه معرفى خلفا به عنوان «راوى و تعليم حديث»-
به خصوص ولايت فتوا و تبليغ احكام.
ج- خصوص ولايت زعامت، به دليل به كار بردن واژه «خلفا».
البته اين احتمالات- در دلالت حديث مورد بحث- داده شده است و اتفاقا
هر يك از آنها را بعضى از علما بر دو احتمال ديگر ترجيح دادهاند.[1]
[1] - احتمال اوّل را مرحوم نراقى( احمد بن محمّد مهدى)
در كتاب عوائد/ عائده 54/ 536- 537 در بحث ولايت فقيه، ترجيح داده و چنين مىگويد:
« كلّ ما كان للنبى صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم و الامام عليه السّلام- الذين هم سلاطين الأنام و حصون الإسلام-
فيه الولاية و كان لهم، فللفقيه ايضا ذلك، إلّا ما اخرجه الدليل من إجماع او نصّ
او غيرهما».
تا آنكه در مقام استدلال بر اين
مدّعى چنين مىگويد:
« فالدليل عليه بعد ظاهر الاجماع-
حيث نص به كثير من الأصحاب، بحيث يظهر منهم كونه من المسلّمات- ما صرّحت به
الأخبار ...».
آنگاه به چند خبر اشاره مىكند از
جمله حديث مورد بحث« اللّهمّ ارحم خلفائى».
و ايضا در كتاب البيع 2/ 469 آيت
اللّه العظمى امام خمينى قدّس سرّه اين احتمال تقويت شده است.
احتمال دوم را مرحوم شيخ انصارى
قدّس سرّه در كتاب مكاسب/ 154 تقويت نموده و اكثر محشّين مانند مرحوم محقق
اصفهانى/ 213 و محقق ايروانى/ 152 و ديگران نيز گفتهاند.
و نيز بحر العلوم در كتاب بلغة
الفقيه 3/ 228.
احتمال سوم نيز در كتاب البيع 2/
468 آيت اللّه العظمى امام خمينى رحمه اللّه از باب قدر متيقّن گفته شده است.