به هر حال، موضع امامان هميشه موضع اعتراض و خشم بر حكومتهاى معاصر
بود و هيچگاه تسليم ظلم و طاغوت نمىشدند و از اين روى هميشه در زندانها و يا تحت
مراقبتهاى شديد از طرف دولتهاى وقت به سر مىبردند و يا به درجه شهادت نايل
مىشدند و يكى از جلوههاى روشن آن مبارزه سيد الشهداء امام حسين عليه السّلام بود
كه با خون خود و شهداى كربلا درخت اسلام را آبيارى نموده سرمشق همه شهداى اسلام
گرديد و دليل بر مقاومت امامان در برابر حكومتهاى معاصر عدم صلاحيت زمامداران بود؛
زيرا هيچ كدام از آنان واجد شرايط رهبرى اسلامى نبودند بلكه از طريق زور و دسيسه،
حكومت را به دست آورده بودند در حالى كه كادر رهبرى اسلام كادر مقدس و حكومت منهاى
معنويت و روح اسلامى، حكومت طاغوت است: ... وَ قَدْ
أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ ....[1]
اسلام بايد حكومت خود را در چهره على عليه السّلام نشان دهد نه در حكومت بنى اميه
و بنى العباس.
ارزيابى حكومتهاى نيمه اسلامى
1) همانگونه كه گفته شد: حكومتهاى اسلامى پس از رسول خدا صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم بيشتر جنبه اسمى داشت و از محتواى اسلامى تهى بود ولى در عين
حال وجود همين حكومتهاى ناقص از جهت مصالح كلّى مسلمين، در برابر كفر، ضرورت وقتى
داشت تا مسلمين به نيمه حيات خود ادامه دهند و در ضمن وظيفه داشتند كه در برابر
چنين حكومتهايى كه محتواى طاغوتى داشت، ايستادگى نموده و از انتقادات سازنده- كه
مانع از گسترش ظلم و بىعدالتى باشد- خوددارى ننمايند و همچون «ابا ذر» در مقابل
طاغوت زمانشان ايستادگى كنند تا در فرصت مناسب و آماده شدن زمينه، حكومت را به دست
اهلش سپارند، همچنانكه در شورش عليه عثمان و كشته شدن او و انتخاب على عليه
السّلام براى تشكيل دولت اسلامى، همين موضوع تحقق يافت.