اسلامى نبودند، نه تنها فاقد شرايط بودند
بلكه بسيارى از آنان ننگ اسلام و تاريخ شدند، اين حكومتها كه به دو گونه تشكيل
مىشد، انتخابات تحميلى و يا انتصاب از طرف زمامدار پيشين، فقط شكل اسلامى داشت
اما از محتوا عارى بود؛ زيرا نه زمامدار صلاحيت داشت و نه برنامهها اسلامى بود و
به دليل وجود نقاط ضعف كه در روش آنها وجود داشت هيچ كدام را نمىتوان نمونه و
معرّف حكومت اسلامى دانست، جز حكومت چند ساله على عليه السّلام كه آن هم زود غروب
كرد.
خلفاى اسبق در صدر اسلام گرچه سعى داشتند كه ظواهر اسلام را حفظ كنند
و به عنوان خليفه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مقام رهبرى را اشغال
نمايند؛ زيرا همين عنوان ايجاب مىكرد كه چهره، چهره اسلامى باشد، ولى در عين حال
انحرافات زيادى در تاريخ اسلام از ايشان به ثبت رسيده است كه اين مختصر گنجايش بحث
آن را ندارد و عمده آنكه انحراف از مركز اصلى «حكومت على عليه السّلام وصى رسول
اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» موجب شد كه رفته رفته در زمان حكومت سلسله
بنى اميه و بنى عباس و سپس عثمانىها حكومت اسلامى بكلّى حالت اصلى خود را از دست
بدهد و شكل حكومت استبدادى به خود بگيرد و در نتيجه حكومت به گونه نژادپرستى و
تعصبات قومى در آيد و بساط عيش و نوش و تجمّل و فساد و بسيارى از عيوب ديگر گسترش
يابد، با اينكه دولت اسلامى توسعه يافت و بسيارى از قسمتها زير سلطه اسلام در آمد
و در داخل و خارج به صورت حكومت نيرومندى در آمد، ولى به همان مقدار روحانيّت و
تعاليم اصيل اسلامى رو به ضعف نهاد و از محسّنات اسلام خالى شد و در نتيجه با شكست
رو به رو گرديد و زير سلطه ديگران در آمد.
نقش امامان شيعه در حكومتهاى گذشته
(1) در كنار اين حكومتها، امامت دوازده تن امامان شيعه قرار گرفته
بود كه از جانب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى رهبرى امّت تعيين
شده بودند، ولى سلطه طاغوتى مانع از دولت آنان شد، جز امير المؤمنين عليه السّلام
كه توانست در مدت كوتاهى با گرفتاريهاى زياد و