از اين بيان نيز استفاده مى كنند و مى گويند : جايى كه عصيان بر
خداوند صدقكند , معلوم مى شود كه نهى دلالت بر فساد دارد . پس اگر شارع
مقدس معامله اى را منهى كرد , يعنى معامله اى را متعلق نهى خود قرار داد
, اين نهى دلالت برفساد دارد .
مرحوم آقاى ميرزا ابوالقاسم كلانتر صاحب[ ( تقريرات شيخ انصارى])
( قدسسره ) درباره اين استدلال جوابى را كه منسوب به دسته اى از بزرگان ,
از جمله مرحوم وحيد بهبهانى ( عقل حادى عشر [6] و ميرزاى قمى صاحب[ (
قوانين]) است , بيان مى كند و مى گويد معصيتى كه در اينجا ذكر مى شود
معصيت اصطلاحى نيست كه همان حرمت تكليفى باشد , يعنى امرى كه از طرف
ذات بارى تعالى و شارع تشريع نشده است , بلكه مقصود مطلب زير است كه :
وقتى فردى بدون اذن سيد خودش مى رود نكاح مى كند اين نكاح نكاحى
نيست كه تشريع نشده باشد ( مما لم يشرعه الله نيست ) , بلكه نكاح مشروع
است و تشريع شده است , لكن اشكالى كه دارد اين است كه سيد اجازه نداده
است , و بنابراين اگر اجازه بدهد , نكاح درست است . حال آنكه با محارم
يا نكاح با زنى كه در عده است نكاحى است كه تشريع نشده است ( مما لم
يشرعه الله است ).اينجا فاعل عصيان بر خدا مى ورزد . شارع اين قسم نكاح
را تشريع نكرده است , و چون اين نكاح تشريع نشده است , نهى دلالت بر
فساد دارد . نتيجه آنكه روايتمورد بحث از موضوع سخن ما خارج و با آن
بيگانه است , چون روايت مى خواهد بگويد معامله اى را كه تشريع نشده است
اگر كسى ايجاد كند , فاسد است چون[(مما لم يشرعه الله]) است .
اما اگر معامله اى تشريع شده لكن متوقف بر اجازه سيد باشد ,
چنانچه بدون اجازه سيد صورت گيرد , اصل معامله درست است , چنانچه اجازه
آمد , تنفيذمى شود , و اگر اجازه نيامد ,[ ( فرق بينهما]) . پس معصيتى
كه در اين روايت آمده است معصيت به معنى حرمت تكليفى نيست , بلكه
معصيت به معناى تشريعاست .
مطلب ديگرى هست كه از ابو حنيفه و شيبانى نقل مى كنند . اين دو مى گويند