نهى متعلق به عبادات و معاملات دلالت بر حصت دارد با اين استدلال به توضيح منا كه :
حقيقت[ ( أمر]) عبارت است از[ ( بعث بأحد طرفى المقدور]) .
حقيقت[ (نهى]) هم عبارت است از[ ( زجر بأحد طرفى المقدور]) . پس ,
در اين مقام , هم فعل و هم ترك بايد مقدور من باشد . اگر نهى بر معامله
اى وارد شود و بر آن تعلق بگيرد , معلوم مى شود كه فعل آن نيز مقدور من
است كه نهى بر آن وارد شده است , و الا اگر نهى دلالت بر فساد داشت ,
معنايش آن بود كه اين فعل مقدور من نيست . خلاصه آنكه از نهى يك فعل
كشف مى كنيم كه فعل و تركش براى من مقدور است , و در اين حالت معقول
نيست كه گفته شود نهى دلالت بر فساد دارد .
مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى ( قدس سره ) نيز , در كتاب[ (
درر]) , اين معنى را متذكر شده اند و مى گويند كه نهى متعلق به عقود و
ايقاعات دلالت بر صحتدارد , به لحاظ آثار آن , زيرا اگر دلالت بر صحت
نداشته باشد , لازم استتكليف به محال , و تكليف به محال هم باطل است .
بنابراين , براى آنكه باتكليف به محال روبرو نشويم , بايد بگوييم نهى در
اينجا دلالت بر صحت دارد .
در اين مقام مى گوييم هنگامى كه نهى به عبادت تعلق مى گيرد ,
مقصود عبادت فعلى نيست , يعنى مقصود همين نماز خارجى كه مى خواهيم ادا
كنيم نيست , زيرا خارج ظرف سقوط تكليف است نه ظرف ثبوت آن . نماز
خارجى فعلى نيست كه منهى واقع مى شود , بلكه نهى تعلق مى گيرد به وظيفه
اى كه تشريع شده است و بايد بهآن تعبد داشته باشيم و قصد قربت كنيم , در
صورتى كه امر بر آن واقع شود و نهى هم به آن تعلق نگيرد . هنگامى كه گفته
مى شود[ ( الصلوة قربان كل تقى]) و [( الصلوة معراج المؤمن]) و ﴿ الصلوة تنهى عن الفحشاء﴾ و ﴿ ياايهاالذين آمنوااقيموا الصلوة ﴾,
نماز را بر پا داريد , نمازى كه به آن امر مى شود با قصد قربت , نمازى
است كه نهى نشده باشد از آن , اين چنين نمازى را بايد در خارج آورد .
اكنون اگر شارع بگويد نماز را در جايى كه زمين آن مغصوب است نخوانيد ,
زيرا نمازى را كه مى خواهيد در خارج موجود كنيد پيش از ايجاد نهى به آن
خورده است , در اينجا نماز نخواندن در زمين مغصوب تحت قدرت من است و
تكليف به محال نيست . نمازى كه مأموربه من است طبيعت صلات است و
افراد زياد طوليه و عرضيه دارد , در زمانهاى اول وقت , وسط وقت , آخر
وقت و مكانهاى مسجد ,