«هرگز چنين نيست، آدمى همين
كه خود را بى نياز ببيند سركشى مىكند.»
و راه را براى او روشن مىكند و بدين ترتيب گردنه تكبر از ره زدوده
مىشود و آدمى ارجمندى و عظمت مىيابد.
گردنه سوم- حسد
عوامل متعددى در روح آدمى جمع مىشوند سپس از لابلاى رفتار و عملكرد
او خود را مىنمايانند. حسد نيز چيزى جز پديدهاى زشت نيست كه عامل نخستين و
بنيادين آن همان آز و طمع است و بلكه مىتوان آن را نوميدى از رحمت خدايى دانست كه
همه چيز را در بر گرفته است، هنگامى كه آدمى از رحمت پروردگار خويش نوميد مىشود
به قعر ظلمات طمع فرو مىافتد، كه خود پرستى، حرص، خود محورى و در پس آن همراهى و
هماهنگى با شرور، ظلم و ستم است و در نتيجه ناسپاسى به نعمتهاى خدا را به دنبال
خود يدك مىكشد.
آيا خود پرستى و خود محورى چيزى جز خشم و عدم رضايت به موهبتهاى
خداوندى است؟ و آيا نوميدى چيزى جز بى تفاوتى و خاموشى در كوشش براى بدست آوردن
رحمت الهى است؟ و آيا مفهوم خود بينى چيزى جز گرايش به منافع فردى است؟ چنانچه ظلم
و ستم چيزى جز سرقت آمال و اموال ديگران و سلب آزادى و اميدهاى ايشان نيست؟
تمامى اين عوامل و ويژگيها هنگامى كه در آدمى گردآنيد، درخت حسد را
در جان او مىنشانند و حسد، عامل شرى است كه هرگاه بر امّت حاكميت يابد