اسم الکتاب : يس اسماى حسناى الهى المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 323
«من همان كسى هستم كه هر شب تو را از خواب بيدار مىكردم. خدا مرا
براى تو خلق كرده كه بيايم و هر شب تو را براى نماز شب بيدار كنم!»
مدتى نيز گذشت و بين آن شخص و شيخ جعفر دوستى خوبى برقرار شد؛ تا
اينكه روزى آن شخص به شيخ جعفر گفت:
«اى شيخ! وظيفه دارم تو را در انجام امر به معروف و نهى از منكر
يارى كنم و تو وظيفه دارى در اين روستا امر به معروف و نهى از منكر كنى.»
شيخ جعفر اطاعت كرد و قرار گذاشتند كه كار را شروع كنند. آن شخص كه
از اسرار خصوصى مردم باخبر بود، اخبار را پيش شيخ مىآورد و او را راهنمايى
مىكرد. به عنوان نمونه كسى در آن روستا مدتى پيش نسبت به پدرش بىادبى كرده بود.
شيخ به درب خانهى او آمد و گفت:
«شما چرا به پدرت اهانت كردهاى؟» آن فرد متعجّب شد و گفت:
«هيچ كس از اين ماجرا خبر ندارد. شما از كجا خبر داريد؟»
و نمونههاى ديگر كه افراد با زن و بچههاى خود بدرفتارى كرده؛ يا
كارهاى گناه و حرام انجام داده بودند و شيخ جعفر به آنها تذكّر مىداد.
اهل روستا از كارهاى شيخ جعفر تعجّب مىكردند؛ تا اينكه كمكم شهرت
و آوازهى شيخ جعفر در ميان مردم آن چنان شد كه او را از اولياى الهى مىدانستند و
براى هر مسألهاى پيش او مىآمدند؛ بهگونهاى كه حتى براى اشياى گم شدهى خود پيش
او مىآمدند و شيخ آنها را راهنمايى كرده و جاى وسيلهى گمشده را به آنان نشان
مىداد؛ البتّه در انجام تمام اين كارها، صاحب آن صدا-/ كه اكنون دوست صميمى شيخ
جعفر بود-/ به او كمك مىكرد.
مدّتها گذشت تا اينكه روزى آن شخص پيش شيخ جعفر آمده و همراه خود
خنجرى داشت. گفت:
اسم الکتاب : يس اسماى حسناى الهى المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 323