شايد يكى از نكتههاى «صَدَقَ الْمُرسَلُون» همين باشد. انسانِ سركش
و بندهى نافرمان خدا كه نسبت به حقايق قيامت ديدِ ترديدآميز دارد، بايد آنقدر/
بدر كوره و كوران حوادث/ مختلف-/ از امتحانات دنيوى تا مرگ و سكرات و برزخ و
قيامت-/ قرار گيرد كه از مَتى هذَا الْوَعْدُ انْ كُنْتُمْ صادِقينَ؟
برسد به: هَذَا مَا وَعَدَ الرّحْمَنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلوُن!
محدويت علم بشر
يكى از حاضران: در بارهى «صيحه» مىخواستم عرض كنم:
مسألهى رستاخيز و آنچه مربوط به آن است، از حقايق ناشناخته است. ما
به اين مسألهها كه سهل است، به كمال ذرّهاى از ذرّات، علم نداريم. جنْ حقيقت
است؛ ولى از كيفيّت آن بىخبريم. فرشته حقيقت است؛ ولى از چگونگى آن بىاطّلاعيم.
خود مرگ، مخلوق الهى است؛ نمىدانيم كه چيست؟ همين طور است حيات و آنچه به دنبال
مرگ و حيات پيش مىآيد؛ مثل خواب و بيدار شدن. همهى اينها حقيقتهاى ناشناختهاى
هستند تا برسد به اصل وجود كه آن هم براى ما ناشناخته است.
حال با در نظرگرفتن محدوديّت علم بشر و عدم شناخت ما نسبت به اين
حقيقتها عرض مىكنم: