پس چيزى يا كسى ممكن نيست به اعتبار فرزند خدا بودن تعالى پيدا كند،
بلكه هر چيز و همه كس خاضع او است بدان جهت كه خدايش آفريده و روزيش مىدهد و
بازگشت هر چيز به سوى او است.
[117] و هنگامى كه خدا چيزها را آفريد، بدان صورت نبود كه چيزها از
وى به همان صورت جدا شود كه نوزاد از مادرش جدا مىشود، بلكه خدا آفريدگى را به
چيزهايى ارزانى داشت و آنها را آفريد، پس او
/ 242 «بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى
أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ- سازنده
آسمانها و زمين است، و چون (خواهد) كارى كند، به آن مىگويد: باش، پس مىباشد (و
هستى پيدا مىكند).» بنا بر اين او براى خود فرزند نمىگيرد، نه پس از آنكه چيزها
را آفريد، و نه در هنگام آفريدن آنها.
[118] و كافران مىگفتند كه اگر عيسى پسر خدا نبود، و اگر موسى و
هارون و عزير پسران خدا نبودند، پس چرا خدا ايشان را به پيامبرى برگزيد و ما را
براى اين كار انتخاب نكرد؟
«وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا
يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ
قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ- و كسانى كه نمىدانستند گفتند: چه
خوب بود كه خدا با ما سخن مىگفت، يا آيتى و نشانهاى براى ما مىآمد؛ كسانى كه
پيش از ايشان بودند نيز چنين گفتند.» يعنى اين كه همه كفار، در امتداد تاريخ، از
اين استدلال بنا بر تصور خود شركايى براى خدا قائل مىشدند، و چون بعضى از چيزها
را نيرومندتر از بعضى ديگر و بعضى از اشخاص را مهمتر از بعضى ديگر مىديدند، با
خود مىگفتند: اگر اين چيزها نيمه خدا و اين اشخاص خدا نبودند، پس چرا برتر از
ديگران شده بودند؟
«تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ-
دلهاشان مانند يكديگر است،» و طرز تفكر يكسان دارند. و حقيقت آن است كه مسيحيت يا
يهوديت تنها از فرهنگ يونانى تأثر نپذيرفته بود كه در آن براى جهان ارباب انواعى
جز خدا تصور