مىشد، بلكه از انديشههاى موجود در نزد اين گونه كسان تأثير پذيرفته
بود، اينان حكمت برترى آفريدهها را بر يكديگر نمىفهميدند، و چنان مىپنداشتند كه
برترى يك سنگ گرانبها بر سنگ معمولى بدان سبب است كه جنبهاى از الوهيت در آن تجسم
پيدا كرده است، و لذا چنان تصور مىكردند كه پادشاهان از آن روى به سلطنت و
نيرومندى مىرسند كه رگى خدايى (سبحانه و تعالى) در خود دارند، و اينان نيز حكمت
برترى را در نيافتند و گفتند: اگر عيسى خدا نبود، پس چرا بر ما برترى يافت، و خدا
با او سخن گفت يا به او آيات بينات داد و با ما چنين نكرد. خدا مىگويد
/ 243 «قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ-
ما آيات (و معجزات) را براى قومى كه يقين دارند آشكار ساختهايم.» يعنى دلايل
فراوانى براى نفى اين طرز تفكر وجود دارد، ولى نيازمند عقلهاى باز و فرهيخته و از
سطح بالا است.
[119] و اى محمد، همانگونه كه انبيايى پيش از تو را خدا، بىآنكه
از فرزندان خدا باشند فرستاد، تو را نيز به رسالت فرستاد.
«إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ
نَذِيراً- ما تو را بر حق فرستاديم كه مژده دهى و بيم دهى.» ولى پس از آنكه
پيام ما را ابلاغ كردى ديگر مسئوليتى ندارى
«وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ-
و مسئوليتى درباره اصحاب دوزخ ندارى.» پس نقش تو نقشى محدود است و ذرهاى از خدايى
در آن نيست.
مصدر الهام
[120] و كار تو اى محمد آن است كه افكار خود جزئيات آن را از مصدر و
منبع واحدى كه خدا است كسب كنى، و آن را با فرهنگ دينهاى ابتدايى كه تباه شد و شرك
و گمراهى با آن آميخته و مخلوط نسازى، و در بند آن مباش كه اگر پيرو