اما گمانى كه پروردگار متعال ما از آن سخن مىگويد
«وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» شايد درجه بالاترى از امانى باشد. چه
شخص درباره چيزى مكرر در مكرر رؤياهايى پيدا مىكند تا به جايى مىرسد كه در خيال
به حقيقت داشتن آن معتقد مىشود، و حتى ظاهرا نفس خود را به آن قانع مىكند، و
چنان مىنمايد كه نسبت اطمينان داشتن به اين انديشه اهميت چندانى نداشته باشد كه
ممكن است بيشتر يا كمتر از پنجاه درصد باشد، و آنچه مهم است ريشه آن انديشه و
چگونگى پيدا شدن آن در نفس است.
/ 184 پس اگر منشأ آن مصلحت و حبّ ذات و هواى نفسى باشد كه به امانى
تغيير شكل مىدهد و كتاب به تفسير آن پرداخته، و سپس به خيال و تصور و گمان تحول
پيدا كند، درجه اعتماد به آن، حتّى در صورت رسيدن به قطعيت، چيزى محسوب نمىشود،
بدان جهت كه از علم سرچشمه نگرفته است، بلكه برخاسته از آرزوها و رؤياها و تخيّلات
و پندارها بوده است.
آنچه باقى مىماند پرسيدن از رابطه ميان گمان و تقليد است كه بنا بر
حديث شريف مراد از ظن تقليد است.
و پاسخ آن چنين است: حديث درباره اميون و بيسوادان است كه همان طبقه
عوام الناسند كه از بزرگان خود تقليد مىكنند، و شايد به همين مناسبت است كه ظن در
اين جا به معنى تقليد تفسير شده است، همچون اين كه سياق قرآنى در آيات ديگرى از
كسانى با ما سخن مىگويد كه كتاب را به دست خود مىنويسند و سپس مىگويند كه آن از
نزد خدا آمده است.
و گاه در قرآن «ظن» در مقابل «علم» قرار گرفته است
«قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا، إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا
الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ» (148/
الانعام).
كما اين كه قرآن تأكيد كرده است كه گمان كفايت از حق نمىكند
«وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا
يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما