[خلوا]: خلوت كردند، و خلوت معه به معنى او را ريشخند كردم.
15 [يمدّهم]: آنان را مهلت مىدهد. اصل مدّ به معنى زياد شدن چيزى است؛ و به معنى جذب نيز هست از آن روى كه مايه زياد شدن طول است.
[طغيان]: تجاوز از حد است.
[يعمهون]: متحيّر مىمانند.
16 [اشتروا]: مبادله كردند. و اعراب در مورد آنكه كسى به چيزى متمسّك شود و جز آن را رها كند، مىگويند اشتراه كه نه بيعى در ميان است و نه شرايى.
[ربح]: افزايش بر سرمايه يعنى سود و ربح است.
[التجارة]: در بند رسيدن به ربح در فروش است، و اعراب از آن روى ربح را به تجارت اضافه مىكنند كه ربح در تجارت و بازرگانى است.
17 [مثل]: همچون شبيه است و در يك معنى رايج مىآيد كه در آن از دو چيز همانند يكديگر سخن مىرود.
[استوقد]: خواستار وقود يعنى هيزم شد.
[ترك]: دست كشيدن از چيزى است.
[ظلمات]: جمع ظلمت است و به معنى تاريكيها.
[ابصر]: از إبصار است به معنى دريافت چيزى با حسن بينايى. و ابصار و ديدن با قلب، مجازى از ابصار با چشم است.