غامض بودن معلوم يا دشوار بودن آن براى ناظر حاصل مىشود.
5 [أولئك]: اسم مبهمى است كه براى هر حاضر قابل اشاره كردن به آن شايسته است، و در معنى جمع به كار مىرود.
[المفلحون]: رستگاران، و فلاح به معنى رستگارى و نيز به معنى بقاء و ظفر هم مىآيد.
6 [الكفر]: پوشاندن و پنهان كردن نعمت؛ و شكر آشكار كردن و اظهار داشتن آن است.
[سواء]: مصدرى است كه به جاى فاعل مستو به كار رفته و به معنى يكسان است.
[انذار]: خبر دادن همراه با ترساندن است، پس هر بيم دهنده و منذر خبر دهنده است، ولى هر خبر دهنده بيم دهنده نيست.
7 [ختم]: يعنى مهر نهاد.
[غشاوة]: پوشش.
[عذاب]: پيوستگى و استمرار درد.
8 [اليوم الآخر]: روز آخر، و از آن روى چنين خوانده كه پس از آن ديگر روزى نيست.
9 [يخدعون]: مىفريبند، و اصل خدع به معنى پوشاندن و ابهام است.
10 [مرض]: علتى در بدن است و نقيض آن «صحة» است.
[اليم]: دردناك.
14 [لقوا]: از لقاء به معنى جمع شدن با چيزى از طريق مقارنه است. ملاقات كردن.