معلول و معلول مظهر و نماينده تفصيلى علّت مىباشد.
قوله: بمعنى انّ المدرك نوره الفعلى انبسط على كلّ المدركات: مقصود از نور فعلى
مدرك اضافه اشراقيّه نفس بر صور علميّه است كه نفس اين اضافه همان خلّاقيّت
و ايجاد آنها مىباشد.
قوله: بلا تجاف عن مقامه الشّامخ: يعنى بدون اينكه مدرك (بكسر راء) از
مقام شامخش تنزّل و تجافى پيدا كند.
قوله: متّحد مع المدرك فى مرتبته: كلمه « مدرك » بكسر راء بوده و ضمير در
« مرتبته » به مدرك بكسر راجع است.
قوله: المعقولات المرسلة المحيطة: عرفاء در قبال كواكب سبع سيّاره كه
وجودات فلكى هستند براى نفس كه وجودى است عنصرى هفت مرتبه قائل
شدهاند:
1- طبع و آن مبدء حركات و سكنات است.
2- نفس و آن مبدء ادراكات جزئى است.
3- قلب كه مبدء ادراكات كلّى است.
4- روح كه وجودى است صاحب ملكه بسيطه خلّاقه كه توسط آن
تفاصيل امور معلوم مىشود.
5- سرّ و آن مرتبهاى است از نفس باعتباراند كاك تفاصيل در عقل
فعّال.
6- خفى و آن مرتبه ديگرى است از نفس بملاحظه فناء امور در مقام
و احديّت و فيض اللّه المقدّس.
7- اخفى و آن مرتبه فناء تفاصيل است و در مقام احديّت و فيض اللّه
الاقدس.
قوله: لا معه فى مرتبة السّرّ و الخفىّ: ضمير در « معه » به عقل راجع است و
مقصود از « سرّ » در اينجا حاقّ ذات النّفس و مرتبه غيب الغيوب كه همان عالم
احديّت الذّاتيّه است مىباشد.