پرواضح است كه در هرلسان و زبانى غير از اسكلت و مادّه كلمه امور
ديگرى هستند كه در تفهيم مقاصد و استفاده آنها نافع و كارگشا مىباشند از اينرو در
لغت عرب براى اين منظور از اعراب يعنى هيئتى كه بواسطه اختلاف عوامل در آخر كلمات
پيدا مىشود استفاده مىگردد پس هركلمهاى كه باختلاف عوامل آخرش تغيير نموده و
بدينترتيب معانى مقصوده از آن بدست آيد برطبق اصل و قاعده اوّلى بوده و موجب حصول
غرض مىباشد فلذا شارح در ذيل « و هو معرب» گفته است اين قبيل اسماء جارى براصل هستند در مقابل كلماتى
كه مبنى بوده و آخرشان باختلاف عوامل تغيير نمىكند چون مانند كلمات معرب بحسب
ظاهر مبيّن موقعيّت لفظ در كلام نبوده فلذا بسا مخاطب در درك مقصود و منظور گوينده
متحيّر بماند لاجرم اينكلمات برخلاف اصل و قاعده اوّلى مىباشند.
علّت مبنى شدن اسم
شارح گويد:
علّت مبنى شدن اسم آنستكه شباهتى بحروف پيدا مىكند كه آن شباهت اسم
را به حرف نزديك نموده در نتيجه همچون حروف آخرش بواسطه عوامل تغيير نمىنمايد.
و از اينكه مصنّف « من الحروف» را بر « مدنى » كه متعلّق آنست مقدّم كرد بمقتضاى تقديم ما هو حقّه التّأخير يفيد
الحصر و الاختصاص اينطور استفاده مىشود كه صرفا شباهت مدنى اسم را مبنى مىكند نه
غير مدنى.
و مقصود از شباهت غير مدنى آنست كه اگرچه اسم مثلا بحرف شباهت دارد
ولى از جهتى واجد خصوصيّت و مزيّتى است كه اين امر با شباهت بحرف معارضه نموده و
برآن غلبه مىنمايد و در نتيجه جانب آن را ترجيح داده و بدينترتيب معرب مىماند.