استفهاميّه» جايز نيست زيرا كلمه « من » لازم الصّدر بوده و صدارتش ذاتى است.
و مثال موردى كه صدارت مبتداء و لزوم آن در ابتداء عارضى و سببى باشد
مانند:
فتى من وافد (كدام جوانى خبرش مورد اعتماد است).
شاهد در « وافد » است كه خبر بوده و تقديمش برمبتداء يعنى « فتى » جايز نيست زيرا اينكلمه به « من استفهاميّه» اضافه شده و بواسطه آن بالعرض صدارت پيدا كرده است.
قوله: اى لمبتدء فيه لام ابتداء: ضمير در « فيه » به مبتداء راجع است.
قوله: لانّ لها صدر الكلام: ضمير در « لها » به لام ابتدائيّه عود مىكند.
قوله: و لو تركه لفهم ممّا بعده: ضمير فاعلى
در « تركه » به مصنّف و
ضمير مفعولى به « او كان الخبر
مسندا لذى لام ابتداء» راجع بوده چنانچه ضمير نائب فاعلى در « فهم » و ضمير مجرورى در « بعده » نيز همينطور مىباشد.
قوله: او كان مسندا لمبتدء لازم الصّدر: ضمير در « كان » به خبر راجع است.
متن: «132»
و نحو عندي در هم ولي وطر
ملتزم فيه تقدّم
الخبر
تجزيه و تركيب
واو: استينافيّه
نحو: مضاف، مبتداء.
عند: مضاف است به ياء و آن اسم است و از ظروف مىباشد.
ى: مضاف اليه، ضمير مجرورى مىباشد و كلمه « عندى » خبر مقدّم است.