براى اصل بودن فاعل و فرعيّت مبتداء دو وجه نقل شده است:
1- عامل
در فاعل لفظى بوده ولى در مبتداء معنوى است و چون عامل لفظى اقوى از معنوى است از
اينجهت امتيازى براى فاعل وجود دارد كه اين امر مقتضى اصل بودنش مىباشد.
2- اساسا
فاعل را براى اينجهت مرفوع خواندهاند تا بين آن و مفعول فرق باشد ولى رفع در
مبتداء بمنظور جدا نمودنش از غير نيست و چون اصل در اعراب براى آن است كه بين
كلمات امتياز و فرق باشد و با يكديگر اشتباه نشوند و فاعل از اين نظر مطابق با اصل
و مبتداء برخلاف آن مىباشد لاجرم بايد فاعل اصل و مبتداء فرع ملاحظه شود.
قوله: و قدّم احكام المبتداء على الفاعل: ضمير فاعلى
در « قدّم » به مصنّف
راجع است.
قوله: تبعا لسيبويه: كلمه « تبعا » منصوب است تا مفعول له براى « قدّم » باشد يعنى « قدّم المصنّف
لاجل التّبعيّة».
قوله: و بعضهم يقدّم الفاعل: ضمير در « بعضهم » به علماء راجع است.
قوله: و ذلك مبنىّ على القولين: مشار اليه « ذلك » تقديم مبتداء برفاعل و يا عكس
آنكه تقديم فاعل برمبتداء بوده مىباشد.
قوله: وجه الاوّل: يعنى اصل
بودن مبتداء و فرعيّت فاعل.
قوله: انّ المبتداء مبدوّبه فى الكلام: كلمه « مبدوّ » بصيغه اسم مفعول يعنى ابتداء
شده و ضمير در « به » به مبتداء
راجع مىباشد.
قوله: و انّه لا يزول عن كونه مبتداء: اشاره است
به دليل و وجه دوّم براى اصل بودن مبتداء.
كلمه « انّه » بفتح همزه
بوده تا معطوف باشد به « انّ المبتداء الخ» و