اينكلمه در اصل مصدر و بمعناى زيادى است و سپس علم شده براى كسى
مانند فضل بن عبّاس يا فضل بن ربيع، حال بسار برآن الف و لام داخل كرده و الفضل
مىگويند تا به كمك « ال » اشاره
بمعناى مصدرى نموده و با نام شخص تفأل بخير زده و بدينوسيله خود را خشنود و خوشدل
كنند كه وى شخص صاحب فضل و كمالى مىگردد.
و مانند: الحارث.
اينكلمه در اصل اسم فاعل بوده از « حرث، يحرث» بمعناى كشاورزى نمودن بعدا آنرا علم براى كسى قرار دادند
مانند: زيد بن حارث و غيره، حال بسيار شده كه الف و لام را برآن داخل كرده و
الحارث مىگويند تا بكمك « ال » بمعناى وصفى آن اشاره كرده و اينطور تفأل بزنند كه شخص زندگانى خويش
را با شغل حراثت طىّ مىكند.
و مانند: النّعمان.
اينكلمه در اصل بمعناى خون بوده سپس آنرا علم براى نعمان بن منذر
نمودهاند و گاهى برآن الف و لام داخل كرده و مىگويند: النّعمان تا بدينوسيله
بسرخى چهره وى كه همچون خون بوده اشاره نمايند.
قوله: عليه دخلا: ضمير در « عليه » به بعض الاعلام راجع است و
ضمير در « خلا » به الف و
لام عود مىكند.
قوله: قد كان عنه نقلا: ضمير در « كان » به علم و در « عنه » به « الوصف » راجع است.
قوله: يسمّى به: ضمير در « به » به « الفضل » راجع است.
قوله: يتفأل بانّه يعيش و يصير ذا فضل: ضمير در « بانّه » به « من » راجع بوده و در « يعيش » و « يصير » نيز به من
موصوله عود مىكند.
قوله: يسمّى به من يتفأل بانّه يعيش و يحرث: ضمير در « به » به الحارث راجع است و ضمير در
« بانّه » به « من موصوله» عود مىكند.