شامل مىشود و آن در عبارت مصنّف مبتداء است و صفتش « يعيّن » المسمّى» مىباشد.
و اين قيد « يعيّن المسمّى» فصلى است كه نكرات را خارج مىنمايد و بهرتقدير اسم مذكور
در حاليكه مطلق و بدون قيد است مسمّى را معيّن مىنمايد.
و اين فصل دوّم است كه مقيّدات را خارج مىكند اعمّ از آنكه بقيد
لفظى مقيّد بوده همچون معرّف باصله (يعنى موصول كه صله دنبالش بايد بيايد) و معرّف
با (دال) و با مضاف اليه يا بقيد معنوى مقيّد باشد مانند اسم اشاره و ضمير.
و خبر « اسم » در عبارت
مصنّف « علمه » است كه ضمير
مضاف اليه آن به « مسمّى » عائد است و
مثال علم شخصى همچون جعفر كه علم است براى مردى و خرنق كه براى زن شاعرى از عرب
وضع شده است.
قوله: و بدء بالاوّل: ضمير فاعلى
در « بدء » بمصنّف راجع
بوده و مقصود از « الاوّل » علم شخصى
است.
قوله: جنس: يعنى لفظ « اسم » در تعريف علم شخصى بعنوان جنس
بكار رفته لذا شامل علم و غير آن از ساير اسماء مىشود.
قوله: و هو مبتدء: ضمير « هو » به « اسم » عود مىكند.
قوله: وصف بقوله: ضمير فاعلى
در « وصف » و ضمير
مجرورى در « بقوله » به مصنّف
راجع است.
مؤلّف گويد:
چون لفظ « اسم » در عبارت مصنّف نكره است از اينرو شارح براى مبتداء واقع شدنش مجوّز
و مسوّغى را بيان نموده و مىگويد اگرچه اينكلمه نكره است ولى صفتش « يعيّن المسمّى»
مىباشد لذا مىتوان آنرا مبتداء قرار داد.