ولى غير مصنّف در وجه تسميه نون به وقايه اينطور آورده:
وجه ناميدن آن به نون وقايه آنستكه اين نون آخرين حرف فعل را در وقت
اتّصالش به ياء متكلّم از كسره كه شبيه به جرّ است حفظ مىنمايد چه آنكه بعد از
اتّصال فعل به ياء بمناسبت آن بايد قبلش را مكسور كرد فلذا نون را بين آخرين حرف
فعل و ياء متكلّم آورده تا از گرفتن كسره محفوظ بماند.
سپس مصنّف مىگويد:
در نظم و شعر گاهى « ليسى » بدون نون وقايه آمده است:
شارح گويد:
از جمله در شعر شاعر اينطور آمده:
عددت قومى كعديد الطّبس
اذ ذهب القوم الكرام
ليسى
مؤلّف گويد:
اين بيت از رؤبة بن عجّاج بوده و معنايش اينستكه:
قوم خود را كه همچون ريگ بسيار بودند شمردم، و اين شمارش در وقتى بود
كه طائفه بزرگوارى كوچ كرده و رفتند ولى من نبودم با ايشان.
شاهد در « ليسى » است كه بدون نون وقايه آمده.
سپس شارح گويد:
ولى در غير نظم « ليس » بدون نون نمىآيد همچون ساير افعال چنانچه اهل لسان مىگويند:
عليه رجلا ليسنى (بايد ملازم مردى باشى كه من آنشخص نيستم).
شاهد در « ليسنى » است كه با نون آمده.
قوله: و قبل ياء النّفس: مقصود از « ياء نفس» يائى
است كه با آن حكايت از نفس متكلّم صورت مىگيرد يعنى ياء متكلّم.
قوله: اذا كانت مع الفعل: ضمير در « كانت » به « ياء النّفس» راجع