و من التباس امر مؤنّثه بامر مذكّره، اذ لو قلت: اكرمى بدل « اكرمني » قاصدا مذكّرا لم يفهم المراد.
و قال غيره، لانّها تقيه من الكسر المشبه للجرّ، للزوم كسر ما قبل
الياء.
و ليسى، بلا نون، قد نظم، قال الشّاعر:
عددت قومى كعديد الطّيس
اذ ذهب القوم الكرام
ليسى
و لا يجيئ فى غير النّظم الّا بالنّون كغيره من الافعال كقولهم: عليه
رجلا ليسنى بالنّون.
ترجمه و شرح:
[موارد الحاق نون وقايه]
يكى ديگر از احكام ضمائر
مصنّف گويد:
و قبل از ياء متكلّم در وقتيكه با فعل بوده و بآن متّصل باشد نون
وقايه لازم و واجب است.
شارح گويد:
مصنّف گفته است:
وجه تسميه آن باين اسم آنستكه فعل را از اشتباه به اسمى كه بياء
متكلّم اضافه شده حفظ مىكند چه آنكه اگر بجاى « ضربنى » گفته شود: ضربى مخاطب باشتباه مىافتد كه مقصود از « ضربى » عسل سفيد غليظ مىباشد كه به
ياء متكلّم اضافه گرديده و حال آنكه پس از الحاق نون اين اشتباه زائل شده و مشخصّ
مىشود كه مقصود متكلّم فعل مىباشد.
و نيز بواسطه نون مزبور از اشتباه شدن صيغه امر مؤنّث به صيغه امر
مذكّر جلوگيرى مىشود چه آنكه اگر بجاى اكرمنى كه قصد القاء صيغه مذكّر است اكرمى
گفته شود مراد و مقصود فهميده نشده بلكه بسا مخاطب چنين مىپندارد كه متكلّم قصدش
القاء صيغه مفرد مؤنّث حاضر است.