و گاهى در وقت ضرورت شعرى با اينكه آوردن ضمير متّصل ممكن است منفصل
مىآورند چنانچه مثالش عنقريب خواهد آمد.
قوله: و اللواحق له: ضمير در « له » به ايّا راجع است.
قوله: لما فيه من الاختصار: ضمير در « فيه » به ضمير متّصل راجع است.
قوله: الموضوع لاجله: ضمير در « لاجله » به اختصار عود مىكند.
قوله: فان لم يتأت: ضمير در آن
به ضمير متّصل راجع است.
قوله: بان تأخّر عنه عامله: ضمير در « عنه » و « عامله » به ضمير راجع است.
قوله: او حذف: يعنى حذف
عامله.
قوله: او كان معنويّا: ضمير در « كان » به عامل راجع است.
قوله: او حصر: ضمير نائب
فاعلى به ضمير راجع است.
قوله: او اسند اليه صفة: ضمير در « اليه » به ضمير راجع است و مقصود از « صفت » صفت و موصوف نحوى نيست بلكه
كلمهاى كه معناى حدثى دارد مىباشد اعمّ از آنكه فعل بوده يا وصف باشد.
قوله: على غير من هى له: ضمير « هى » به صفت عود مىكند.
متن: «64»
و صل او افصل هاء سلنيه و ما
اشبهه في كنته الخلف
انتما
تجزيه و تركيب
صل: امر حاضر، مفرد مذكّر و فاعلش در آن مستتر است باستتار وجوبى.