جهت مبنى بودن ضمائر اينستكه در معنا با حروف شبيه هستند و بعبارت
ديگر:
شباهت معنوى با حروف دارند زيرا تكلّم و خطاب و غيبت جملگى از معانى
حروف مىباشند.
ولى برخى گفتهاند: شباهت آنها بحروف افتقارى است لذا از اينجهت مبنى
هستند.
بعضى ديگر گفتهاند: علّت بناء در ضمائر اينستكه بسيارى از آنها
شباهت وضعى بحروف دارند.
و پارهاى ديگر گفتهاند: علّت مبنى بودن ضمائر اينستكه باعراب نيازى
ندارند زيرا اختلاف صيغ در ضمائر آنها را از معرب شدن بىنياز و غير محتاج قرار
داده چه آنكه در مورد رفع صيغ مخصوص و در جاى نصب صيغههاى ديگر و در صورت جرّ
صيغههاى مجرور بكار مىروند چنانچه در مفرد و تثنيه و جمع هريك صيغههاى عليحدّه
و جداگانه وجود دارد كه با اين ترتيب ديگر احتياجى نيست ضمير معرب گردد چون اعراب
براى نشان دادن دگرگونى كلمه است و وقتى اين معنا از راه ديگر حاصل و تأمين شد
اعمال آن تحصيل حاصل مىگردد.
مصنّف تمام اين اقوال غير از رأى اوّل را در كتاب تسهيل حكايت و نقل
نموده است.