منه: جارّ و مجرور، متعلّق به « آخر ».
الف: خبر است براى « آخر » و جمله « آخر منه الف» خبر است براى مبتداى اوّل.
او: عاطفه.
واو: معطوف به الف مىباشد.
ياء: معطوف است به « واو ».
فمعتلا: فاء جوابيّه بوده و كلمه « معتلّا » مفعول دوّم « عرف » است كه براى ضرورت شعرى برآن مقدّم گشته است.
عرف: بصيغه ماضى مجهول و ضمير نائب فاعلى آن به « اىّ فعل» عود مىكند و تقدير كلام: فعرف معتلّا مىباشد.
ترجمه:
و هرفعلى كه آخر از آن الف يا واو و يا ياء باشد معتلّ شناخته شده است.
متن: «50»
فالالف انو فيه غير الجزم
و ابد نصب ما كيدعو يرمى
تجزيه و تركيب
الالف: مبتداء.
انو: بصيغه امر حاضر، فعل و فاعل.
فيه: جارّ و مجرور، متعلّق است به « انو ».
غير: مضاف، مفعول براى « انو ».
الجزم: مضاف اليه، و جمله « انو فيه غير الجزم» خبر است براى « الالف ».
واو: عاطفه.