در هرسه مثال كلمات « السّموات » و « سرادقات » و « اصطبلات » در حال نصبى با كسره
آمدهاند.
چنانچه در حالت جرّى نيز با كسره مىباشند يعنى مىگوئيم:
نظرت الى السّموات، و نظرت الى سرادقات و اصطبلات.
ولى اهل كوفه و هشام در اين رأى با مشهور مخالفت كردهاند:
كوفيّون گفتهاند: نصب كلمه مذكور بايد بفتحه باشد.
و هشام مىگويد: در حكم مذكور بايد تفصيل داده و بگوئيم:
نصب و جرّ در صورتى بكسره است كه كلمه منظور معتلّ نباشد و در غير
اينصورت حقّ با اهل كوفه مىباشد و براى اثبات مدّعاى خود به « سمعت لغاتهم»
بفتح تاء استدلال نموده چه آنكه « لغات » جمع لغت بوده و آن در اصل « لغى » يعنى ناقص يائى است.
سؤال
چرا مصنّف تنها اعراب جمع با الف و تاء را در صورت نصب و جرّ بيان
كرد و حالت رفعى آنرا متعرّض نشد؟
جواب
آنچه اينكلمه را از ساير كلمات ممتاز نموده و باعث فرقش با آنها شده
صرفا اعراب آن در ايندو حالت است كه باهم متّحد و هردو بكسره مىباشند امّا رفع آن
بنابر اصل به ضمّه بوده و نيازى به بيان كردن ندارد لذا مصنّف آنرا ذكر نكرد و
باصلش واگذار نمود.
قوله: بتاء و الف مزيدتين: قيد « مزيدتين » يعنى الف و تاء زائد بوده و
تنها در جمع بعنوان علامت جمع اضافه شده باشد با اين قيد خارج مىشود كلماتى كه
الف و تاء در آنها زائد نيست همچون « شياة » يعنى گوسفندان چه آنكه