و امّا بعقيده شيخ الرئيس مثال مذكور را مىبايد چنين معنا نمود :
هر ذاتى كه وصف « ج » بودن بر آن فعليّت
داشته باشد بالامكان « ب » بر آن صادق است و عكس اين قضيّه بايد چنين باشد :
بعضى از ذوات كه وصف « ب » بودن بر آن بالفعل
ثابت است بالامكان « ج » هستند .
در حاليكه جاى ترديد نيست كه بعقيده شيخ الرئيس از صدق اصل صدق عكس لازم
نمىآيد .
حاشيه : مثلا : اذا فرض انّ مركوب زيد بالفعل منحصر فى الفرس
صدق « كلّ حمار بالفعل مركوب زيد بالامكان و لم يصدق عكسه
و هو انّ « بعض مركوب زيد بالفعل حماز بالامكان فالمصنّف لمّا
اختار مذهب الشيخ اذا هو المتبادر فى العرف و اللّغة حكم بانّه لا عكس للممكنتين .
ترجمه : مثلا اگر فرض
كرديم مركبسوارى زيد فعلا منحصر در اسب بوده و وى بغير از اين حيوان مركب ديگرى ندارد
در اينجا صادق است بگوئيم :
هر حيوانى كه فعلا وصف حمار بودن بر آن صادق باشد ممكن است مركبسوارى
براى زيد باشد .
در حاليكه عكس آن صحيح نيست يعنى اگر بگوئيم :
برخى از حيواناتيكه فعلا مركبسوارى زيد هستند ممكن است حمار باشند اين
قضيّه صادق نيست زيرا فرض ما اين بود مركوب فعلى زيدد اسب است و ممكن نيست اسب حمار
باشد .
پس از
اين شرح مختصر معلوم شد بعقيده شيخ الرئيس قضيّه ممكنه چه ممكنه
عامّه و چه خاصّه داراى عكس نيست و چون مصنّف
نيز به عقيده شيخ متمايل شده و رأى وى را در كيفيّت ثبوت وصف عنوانى و براى موضوع پسنديده لاجرم در اينجا حكم به عدم ثبوت عكس در دو قضيّه ممكنه