و كجاوههاى اهل بيت رسالت نمىگرديدند يا از پيشاپيش و
يا از عقب سر ايشان مىآمدند تا اينكه منزل بمنزل طى مراحل كردند بجائى رسيدند كه يك
ره به كربلاى حسين مىرفت و راه ديگر به مدينه طيّبه مخدّرات محزون و مستورات دلخون
را شوق زيارت كربلا و آرزوى ديدن قبور شهيدان بسر افتاد بناى نوحه و گريه كردند پس نعمان
را طلبيده التماس و تمنّا نمودند و قالت النّساء بحق اللّه عليك الّا ما عرجت بنا على
طريق بكربلا قسم مىدهم ما را از راه كربلا ببر كه قبور شهداء را زيارت كنيم و نيز
آنچه در اين سفر برسر ما آمده را به قبر امام عليه السّلام خود بازگوئيم نعمان استدعاى
ايشان را پذيرفت نعمان به فرموده ايشان عمل كرده روى به كربلا
نهادند دم به دم اشتياق زيارت قبور شهداء در دلشان زيادتر و آتش شوقشان شعلهور مىشد
تا اينكه بوى تربت سيّد الشّهداء به مشام خواهران و دختران رسيد مانند بلبلى كه بوى گل بشنود به خروش آمدند زبانحال سكينه خاتون است