ندا رسيد كه آن زن كه سر را برروى سينه مىماليد و بيشتر از همه مىگريست
و مىناليد فاطمه زهراء عليها السّلام بود و آن ديگر مادرش خديجه كبرى سلام اللّه عليها
و سوّم مريم مادر عيسى عليه السّلام و چهارم آسيه
زن فرعون دغا، پس آن
زن با خود آمد كسى را نديد آن سر را برگرفت و ببوسيد و به مشگ و گلاب از خون پاك بشست
و غاليه و كافور بياورد و برروى آن ماليد و گيسوى مبارك
امام را شانه كرد و در موضع پاك نهاد
و بيامد خولى را بيدار ساخته گفت : اى ملعون دون
و اى ملعون زبون اين سر كيست كه آوردهاى و در اين تنور نهادهاى، آخر اين سر فرزند
رسول خدا است برخيز كه از زمين تا آسمان فغان برخاست و فوج فوج ملائكه مىآيند و زيارت
اين سر بجاى آورده و گريه و
زارى مىكنند و برتو لعنت كرده توجّه به فلك مىنمايند و من بيزارم از تو در اين جهان
و آن جهان، پس چادر برسر افكند و قدم از خانه بيرون نهاد .
خولى گفت : اى زن كجا مىروى؟
و فرزندان را چرا يتيم مىكنى؟
گفت : اى لعين تو فرزندان
مصطفى را يتيم كردى و باك نداشتى گو فرزندان
تو هم يتيم شوند پس آن
زن برفت و ديگر هيچ كس از او نشان نداد .
مؤلف گويد :
مناسب ديدم كه روضه زبانحال حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا سلام اللّه عليها
در مطبخ خولى ملعون را از زبان مرحوم جودى در اينجا بياورم :