حضرت سخن خود را دوباره فرمود و اظهار كردند : انا الّذى اقاتلكم و انتم تقاتلونى و النّساء ليس عليهن جناح من با شما
مىجنگم و شما نيز با من نبرد مىكنيد زنان گناهى ندارند
كه متعرّض آنها مىشويد فامنعوا عنانكم عن حرمى پس از
حرم من دور شويد .
شمر رو كرد به لشگر و فرياد نمود : اليكم من حرم الرّجل، دور شويد از حرم اين مرد فلعمرى انّه كفو كريم بجان
خودم قسم كه اين مرد كفو كريم است و همتا ندارد، پس سپاهيان
از حرم دور شده و برآن حضرت حمله كردند و آن جناب مانند شير غضبان با آنها مواجه شد
و شمشير در ميانشان نهاد و آن گروه انبوه
را چنان به خاك مىافكند كه باد خزان برگ درختان را مىريزد
و به هرسو كه رو مىنمود لشگريان پشت مىدادند،
حضرت در ميان گرد و غبار زبان خشكيده به دور لب مىماليد و با خود
مىفرمود : لا حول و لا
قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم باز برسپاه حمله مىكرد و مىزد و مىكشت و مىبست
حتّى اصابته من تكاثرهم و تجاسرهم جراحات منكرة و نشبت فى ثقبات درعها سهام كثيرة آنقدر
كوشش نمود و مرد و مركب به خاك انداخت تا از كثرت لشگر و جسارت آن قوم كافر تير و جراحات
بسيار بربدن مبارك آن بزرگوار رسيد و به روايت منقول از حضرت باقر عليه السّلام زياده
از سيصد و بيست جراحت بربدن مبارك امام عليه السّلام وارد شده بود كه جملگى زخمها
در پيش روى آن سرور بود و آنقدر خون از بدن مبارك حضرت
به خاك ريخت حتّى ضعف عن القتال تا از جنگ ناتوان شد و توقف فرمود تا ساعتى استراحت
كرده باشد كه ناگاه ظالمى سنگى انداخت و آن سنگ برجبين مبارك حضرت رسيد و استخوان سجدهگاه
امام عليه السّلام را بشكست خون از پيشانى به چهره و از چهره به
محاسن و از محاسن به سينه آن سرور سرازير شد امام عليه السّلام دامن برداشت تا خون
از چشم و صورت پاك كند
ناگاه تيرى كه پيكانش زهرآلوده