responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) المؤلف : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    الجزء : 1  صفحة : 47

برفت و برآن فرش‌ها بنشست و مردمان وضيع و شريف قوم قوم درمى‌آمدند و او را به خلافت تهنيت و به وفات پدر تعزيت مى‌گفتند . پس يزيد فصلى بگفت براين منوال بشارت باد شما را اى اهل شام كه ما حقيم و انصار دينيم و خير و سعادت هميشه در ميان شما يافته‌ايم، بدانيد كه هم در اين نزديكى ميان من و اهل عراق مقاتلتى خواهد بود چه در اين دو سه شب كه گذشت به خواب ديدم كه ميان من و اهل عراق جوئى تازه از خون بود و من مى‌خواستم از آن جوى بگذرم نمى‌توانستم، عبيد اللّه زياد بيامد در پيش من و از جوى بگذشتى و من در او نگريستم .

اكابر شام گفتند : ما جمله در پيش تو كمر بسته داريم متمثل امر و اشاره و مطيع فرمان توايم هركه فرمائى و به هرجانب كه فرمان دهى برويم و در خدمت تو اثرهاى خوب نمائيم اهل عراق ما را آزموده‌اند آن شمشيرها كه در صفين با ايشان جنگ مى‌كرديم هنوز در دست داريم .

يزيد گفت به جان و سر من كه همچنين است من حساب امور خويش از شما برگرفته‌ام، پدر من شما را همچو پدر مهربان بود و در عرب هيچ كس با پدر من به سخاوت و مروّت و فتوّت و بزرگوارى برابرى نتوانست كرد و در بلاغت او را عجز نمود و در سخن هرگز لكنتى بدو راه نيافتى تا آن وقت كه از دنيا بيرون شد براين منوال بود .

از دورترين صف‌ها مردى آواز داد كه دروغ گفتى اى دشمن خدا هرگز معاويه بدين صفت موصوف نبود اين اوصاف مصطفى است و تو و اهل بيت تو از اين صفت‌ها بى‌بهره‌ايد .

مردمان چون اين سخن از آن مرد بشنيدند به هم برآمدند، آن مرد از بيم جان خود را از ميان آن ازدحام به كنارى كشيد هرقدر تفحص نمودند او را نيافتند، پس ساكت شدند .

اسم الکتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) المؤلف : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    الجزء : 1  صفحة : 47
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست