نالان و گريان نباشيد،
من ادعاء مىكنم عاقل هستم، كى اين كار را خواهم كرد، حمايت من هم در اسلام كمتر از پدرم سعد نبوده و نيست، شجاعت و دليرى من براحدى مخفى نبوده و نخواهد بود،
در جنگها احدى پشت مرا
نديده و شكست مرا كسى نشنيده .
مهاجرين و انصار گفتند : هرچه مىگوئى
راست است ولى اين را به ما بگو بدانيم آيا با فرزند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله
و سلّم جنگ خواهى كرد يا نه، و به حرب پسر على
مرتضى مصمّمى يا خير؟
شعر
اى عمر :
به روى كسى تيغ خواهى كشيد
كه شير از زبان پيمبر مكيد
به جدّ حسين دين همى پرورى
به خون حسين ملك رى مىخرى
از اين گونه سخنان
و مقالات بسيار گفتند و
اشگ ريختند .
عمر سر بزير انداخته بود و پيوسته در
فكر خيال كشتن امام عليه السّلام و يا گذشتن از
ملك رى بود، بعد از ساعتى سر بلند كرد و گفت :
حقيقت آن است كه از ياران جانى و برادران ايمانى نمىتوان نصيحت و پند را قبول نكرد، به چشم سخن
شما را قبول كردم .
مؤلف گويد :
البتّه عمر بن سعد ملعون براى تسلى دادن و آرام نمودن مهاجرين و انصار
تظاهر به قبول نمود ولى در باطن برتصميم شومى كه گرفته بود
باقى بود و همچون برتحقيق دادن و انفاذ آن در خارج اصرار مىورزيد .
ناگفته نماند كيفيت پذيرفتن قتل
حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام از طرف عمر بن سعد مخذول باين نحو كه نقل شده
برخلاف مشهور بوده و حضرات ارباب مقاتل آن را به طرز ديگر و به گونهاى مغاير با آن تقرير كردهاند كه در ذيل به شرح