عمرو بن سعيد العاص از مدينه به امام عليه السّلام نوشت :
امّا بعد :
به
من چنان رسانيدهاند كه تو را عزيمت عراق است، از اين
عزيمت روى بگردان كه مصلحت نيست زيرا پسر عمّ
تو مسلم بن عقيل را در اين روزها در كوفه كشتهاند برتو مىترسم اين نامه نوشتم و برادر
خويش يحيى بن سعيد را به خدمت تو فرستادم مىبايد كه در صحبت او به مدينه آئى تا خود
و اهل بيتت در امان بوده و از برّ و احسان و صله برخوردار باشى .
امام حسين عليه السّلام در جواب نامهاش نوشتند :
امّا بعد :
كسى
كه مردمان را به عبادت خداى تعالى و سنّت محمّد مصطفى دعوت كند هرگز با او خلاف نكنند
و تو تقصيرى نكردى كه مرا به برّ و احسان و صله امان دادى ولى بدان بهترين امانها امان
خدا عزّ و جلّ است و هركس از خداى تعالى نترسد در دنيا و روز قيامت امان نيابد و من
خويش و ترا از خداى تعالى عملى مىخواهم كه متضمن رضاى او باشد، خداى تعالى جزاى تو
را در اين جهان و آن جهان خير كند و السّلام .
در اثناء اين حال از جانب يزيد نامهاى به اهل مدينه رسيد، اين نامه منظوم
و اشعارش در غايت حسن و زيبائى بود، در آن از هرنوع سخنى درجه شده و از امام عليه السّلام
به نيكى ياد شده بود و در ضمن خويشاوندى و قرابت خويش را با حضرتش متذكر شده بود و
نيز شمّهاى از مناقب و فضائل و شرف خاندان و محاسن اخلاق و مكارم صفات خامس آل عبا
عليه السّلام در آن به چشم مىخورد
و همچنين در آن اشعار التماس موافقت و فرونشاندن آتش جنگ شده و همواره از