آزارى برسانند، فدايت شوم، قوم و قبيله ما تمام ياران و هواداران تواند،
جملگى در خدمت تو كمر بستهاند هرچه قدر آنجا تشريف داشته باشى به امن و سلامت مىباشى .
زهى ماندنت بخت مرحبا گويد .
حضرت از روى حسرت آهى كشيد و نگاهى به طرماح كرد و فرمود :
اى طرماح، چه مىگوئى،
تنى دارم بسته بند مشقت و دلى سوخته آتش عشق و محبّت، مصلحت بينى در كار همچو منى از
منهج صواب دور است، نكته دارم نهانى با دهان تو ولى، وقت تنگ است نمىيابم مجال فرصتى
امّا اينقدر بدان كه : انّ بينى و بين
القوم مواعدة اكره ان اخلفها، يعنى ميان من و ميان اهل كوفه عهدى بسته شده و وعده داده
شده دوست ندارم خلاف عهد و وعده از من طرف باشد، مىروم اگر كار بروفق مراد است شكر
مىكنم كه هميشه كارساز بوده و اگر نه جهد مىكنم تا بدرجه شهادت برسم .
فرد
آه ازين طالع برگشته كه هرروز مرا
ره بجائى بنمايد كه بلا بيشتر است
اين واقعه را شيخ فخر الدّين طريحى در منازلى فيمابين مكّه و مدينه ذكر
مىنمايد و حال آنكه اجا و سلمى كه دو كوهند مقابل هم و قبيله طئّ در آنجا ساكنند در
قرب كوفه مىباشند كه آذوقه از كوفه به آنها مىرسد چنانچه در
تاريخ طبرى و شيخ در معانى الاخبار و ديگران از ارباب آثار نقل مىكنند از امام چهارم زين العابدين عليه السّلام كه چون شب
عاشوراء پدرم اصحاب خود را موعظه فرمود و خيام را نزديك به
هم متصل نمود اراد ان يختلى للعبادة خواست در خيمه خلوت برود و مشغول عبادت شود اذا
برجل على جمازة يقال له الطّرماح در اين اثناء جمّازهسوارى از راه رسيد كه آن شخص
را طرماح مىگفتند از شتر به زير آمد و زانو بست خدمت امام مشرف شد و حضرت را تكليف
به بردن و به مأمن خود