responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : الغارات المؤلف : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    الجزء : 1  صفحة : 202

الا من مبلغ عنّى عليا

 

 

هان چه كسى از من به على پيام مى‌برد

بانّى قد امنت فلا اخاف‌

 

 

كه ايمنى يافتم و ديگر نمى‌ترسم. آهنگ‌

عمدت لمستقر الحق لمّا

 

 

جايگاه حق كردم چون قضيّه‌اى را ديدم‌

رايت قضية فيها اختلاف.

 

 

كه شما در آن اختلاف مى‌كنيد.

ابو زناد [66] گويد: نجاشى بر معاويه در آمد. روزى بود كه معاويه بار عام داده بود. پس حاجب خود را گفت: نجاشى را بخوان. و نجاشى در نزد او بود ولى معاويه چنان نمود كه او را نديده است. نجاشى گفت: يا امير المؤمنين، من نجاشى هستم و نزد توام. بزرگى مردان به جسم آنها نيست بل به دو خردك عضو آنهاست: دل و زبان.

معاويه گفت: آيا اين شعر از توست:

و نجّى ابن حرب سابح ذو علالة

 

 

حاصل معنى: ابن حرب (يعنى معاويه)

اجشّ هزيم و الرماح دوان‌

 

 

را اسبى تيزتك از معركه برهانيد، در

اذا قلت: اطراف الرماح تنوشه‌

 

 

حالى كه در معرض ضربت نيزه‌ها بود.

مرته له الساقان و القدمان.

 

 

همين كه با خود گفتيم سر نيزه‌ها او را در ميان گرفت دستها و پاهاى آن اسب تيزتك او را از ميدان به در برد.

سپس معاويه با دست بر سينه او زد و گفت واى بر تو، چون منى را اسب از ميدان جنگ به در نبرد. نجاشى گفت: يا امير المؤمنين، من اين شعرها براى تو نگفته‌ام براى عتبة بن ابى سفيان گفته‌ام.

چون على (ع) نجاشى را حد زد يمنيانى كه با او (على) بودند به خشم آمدند، بويژه طارق ابن عبد اللّه بن كعب بن اسامه نهدى. طارق بر على (ع) در آمد و گفت: يا امير المؤمنين ما نديده بوديم كه عصيانگران و فرمانبرداران و تفرقه‌افكنان و آنان كه خواستار اتحادند از حكام عادل و معادن فضل يكسان كيفر ببينند، تا آن‌گاه كه تو با برادرم حارث چنان كردى و دلهاى ما از خشم انباشتى و كارهاى ما در هم و پريشان ساختى و ما را به راهى انداختى كه سرانجامش دوزخ است.

على (ع) گفت: «گران مى‌آيد مگر بر خاشعان [67]». اى مرد نهدى آيا نه چنين است كه او يكى از مسلمانانى است كه هتك حرمت دين كرده و مرتكب حرام شده؟ ما نيز حدى را كه كفاره گناه اوست بر او جارى كرديم. اى مرد نهدى خداى تعالى فرمايد: «دشمنى با گروه ديگر وادارتان نكند كه عدالت نورزيد، عدالت ورزيد كه به تقوا نزديكتر است [68].»

طارق از نزد على خارج شد و چنان مى‌نمود كه هر چه على گفته پذيرفته است و او را از اين كار معذور مى‌داشت. اشتر نخعى او را ديد و پرسيد كه: اى طارق آيا تو به امير المؤمنين گفته‌اى كه دلهاى ما از خشم انباشتى و كارهاى ما در هم و پريشان ساختى؟

اسم الکتاب : الغارات المؤلف : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    الجزء : 1  صفحة : 202
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست