responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : الغارات المؤلف : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    الجزء : 1  صفحة : 201

و ديگر نجاشى شاعر بود.

نجاشى در صفين شاعر على (ع) بود. شراب خورد و على (ع) او را حد زد و نجاشى در خشم شد و به معاويه پيوست و على (ع) را هجو نمود.

عوانه گويد: روز اول رمضان بود، نجاشى از خانه بيرون آمد. در راه ابو سمّال اسدى [65] را ديد كه بر در خانه خود نشسته است. ابو سمّال پرسيد به كجا مى‌رود.

نجاشى گفت: به محلّه كناسه. ابو سمّال گفت: مى‌خواهى از كله و دنبه گوسفندى كه از اول شب در تنور گذاشته‌ام و اكنون پخته شده بخورى؟ نجاشى گفت: واى بر تو، آيا در روز اول رمضان؟

ابو سمّال گفت: چيزى را كه از آن خبر نداريم به ياد ما مياور. نجاشى گفت: خاموش باش.

ابو سمّال گفت: سپس به تو شرابى صاف و گوارا مى‌دهم كه خاطر را خوش كند و در رگها بدود و قوت بيفزايد و طعام بگوارد و زبان به سخن گويا كند. نجاشى فرود آمد و چاشت خوردند و ابو سمّال نبيد آورد و نوشيدند. در اواخر روز بود كه صدا بلند كردند. در همسايگى آنها يكى از اصحاب على (ع) و شيعيان او مى‌زيست. نزد على (ع) رفت و ماجرا بازگفت.

على (ع) جمعى را بر سر آنان فرستاد. بيامدند و خانه را محاصره كردند ابو سمّال چون وضع را چنان ديد خود را به محله بنى اسد افكند و پنهان شد. ولى نجاشى را گرفتند و نزد على (ع) بردند. روز ديگر او را كه تنها شلوارى بر پاى داشت بداشت و هشتاد تازيانه زد و بيست تازيانه ديگر بر آن افزود. نجاشى گفت: يا امير المؤمنين آن هشتاد تازيانه حد بود ولى اين بيست كه افزودى چه بود؟ گفت: براى گستاخيت در برابر پروردگارت و روزه نداشتنت در ماه رمضان.

على (ع) پس از اجراى حد نجاشى را همچنان با تنها شلوارى به پاى در برابر ديد مردم نگاه داشت. بچه‌ها در اطراف او بانگ و خروش مى‌كردند كه «نجاشى خود را آلوده كرده» و نجاشى مى‌گفت: نه به خدا، آن مشك يمنى است و سربندى محكم دارد.

هند بن عاصم سلولى بر او گذشت و رداى خود بر او افكند. سپس هر كس رداى خود بر روى او افكند تا شمارشان افزون شد. و او چنين سرود:

اذا اللّه حيّا صالحا من عباده‌

 

 

هرگاه خدا بخواهد بر يكى از بندگان‌

تقيّا فحيّا اللّه هند بن عاصم‌

 

 

صالح خود درود فرستد، پس درود باد بر

و كل سلولى اذا ما دعوته‌

 

 

هند بن عاصم. هر سلولى كه فرا-

سريع الى داعى العلى و المكارم‌

 

 

خوانده‌ام، شتابان به سوى كسى كه به برترى و مكارم دعوت مى‌كند رفته است.

نجاشى به معاويه پيوست و على (ع) را هجو كرد و گفت:

اسم الکتاب : الغارات المؤلف : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    الجزء : 1  صفحة : 201
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست