- واجهه: با او روبهرو شد.
- الوجه ج وجوه و اوجه: صورت
وحي وحيا الى فلان: به فلانى اشاره كرد، فرستادهاى به سوى او فرستاد.
- وحي اليه و وحي اليه كلاما: مخفيانه با او سخن گفت.
- وحي اللّه في قلبه كذا: خداوند به او چيزى را الهام كرد.
- اوحي الي فلان: به فلانى اشاره كرد، با او مخفيانه سخن گفت.
- اوحي اللّه اليه بكذا: خداوند چيزى را به او الهام كرد.
ودع يدع و دعا الشيء: آن چيز را ترك كرد.
- ودع مالا عنده: مالى را نزد او به امانت گذاشت.
- ودع و ودّع المسافر الناس: مسافر با مردم خداحافظى كرد.
- اودعه الشيء: چيزى را به او به عنوان امانت داد (در نزد او امانت گذاشت).
- تودّع القوم: قوم با يكديگر خداحافظى كردند.
وضع يضع وضعاه: او را خوار كرد، او را ذليل كرد.
- وضع الحديث: آن حديث را جعل كرد.
- وضع يده عن فلان: از فلانى دست برداشت.
- وضع ضعة في تجارته: در تجارتش ضرر كرد.
- وضّع الشيء: چيزى را درست كرد.
- اتّضع: تواضع كرد، فروتن شد.
تواضع: تواضع كرد، خوار و ذليل شد.
وعد- وعدا فلانا الامر و بالامر: وعده انجام دادن كارى را به فلانى داد.
- وعد وعيدا الرجل: آن مرد را تهديد كرد.
- اوعده ايعادا: به او وعده داد، او را تهديد كرد.
- الميعاد ج مواعيد: زمان وعده دادن، زمانى كه بر سر آن وعده داده شود، وعدهگاه.
الموعود: وعده داده شده (اليوم الموعود: روز قيامت)
وفي يفي وفاء بالوعد: به وعده وفا كرد.