- و في الرجل حقّه: تمام حق آن مرد را داد.
- توفي الرجل: آن مرد مرد.
- توفي حقّه: حقش را بهطور كامل گرفت.
وقي- وقاية فلانا: از فلانى حمايت كرد، فلانى را حفظ كرد، او را از آزار و اذيت حفظ كرد.
- اتّقي- اتّقاء: با تقوا شد، پرهيزگار شد.
- اتّقي فلانا: از فلانى پرهيز كرد، حذر كرد.
وكل- وكلا و وكولا اليه الامر: آن كار را به او موكول كرد يا به او سپرد، در كارى او را وكيل خود قرار داد.
- اوكل ايكالا: وكيل گرفت، كار را به ديگرى سپرد.
اوكل باللّه: كار خود را به خدا سپرد.
- وكّل فلانا: فلانى را وكيل خود قرار داد.
- توكّل: وكيل شد، وكالت را پذيرفت.
- توكّل و اتّكل علي اللّه: به خدا توكل كرد، كار خود را به خدا سپرد.
- اتّكل في امره علي فلان: به فلانى اعتماد كرد، به فلانى اطمينان پيدا كرد.
وهب يهب وهبا و هبة فلانا و لفلان المال: آن مال را به فلانى هديه كرد يا بخشيد.
- هبني فعلت كذا: فرض كن كه من فلان كار را انجام دادم (اين استعمال فقط به صورت امر استعمال شده است)
« ى »
يتم ييتم و يتم ييتم و يتم ييتم يتما و يتما الصبي من ابيه: كودك، بىپدر شد، پدر خود را از دست داد.
- يتم- يتما: كوتاه شد، سست شد، خسته شد.
الييتم: بچهاى كه پدر خود را از دست داده است.
يمين: قسم و سوگند (جمع: أيمان)