ملق- ملقا و ملق له و ما لقه: براى او چاپلوسى كرد، تملق او را گفت.
- ملق- ملقا الشيء: آن چيز را نرم كرد.
- ملق الرجل: تند حركت كرد.
- املق: مالش را انفاق كرد تا فقير شد.
املق الدهر ماله: روزگار مالش را از بين برد.
مات- موتا: مرد، درگذشت.
- اماته: او را كشت، او را ميراند.
مال- مولا: مالدار شد، زياد مالدار شد.
مال ه: به او مال داد.
المال ج اموال: دارايى
ماد- ميدا الرجل: با آن مرد ملاقات كرد، به او نيكى كرد.
المائدة ج موائد و مائدات: سفره غذا، غذا
مال- ميلا الى شيء: به آن چيز متمايل شد، به آن علاقهمند شد.
مال- عن الطريق: از آن راه به سوى ديگرى رفت.
« ن »
نبّأ فلانا الخبر: به فلانى خبر را داد، او را به آن خبر آگاه كرد.
استنبأ الرجل: از آن مرد خبرى را جويا شد.
النبأ ج انباء: خبر
نذر- نذرآ و نذورا: چيزى را نذر كرد، چيزى را بر خود واجب كرد.
- نذر- نذرا به: به آن آگاهى يافت و از اينرو، از آن حذر نمود و براى آن آمادگى پيدا كرد.
- انذره انذارا و نذيراه بالامر: او را به آن كار آگاه نمود و از عواقبش بر حذر داشت.
نزل- نزولا من علوّ الي اسفل: از بالا به پايين آمد.
- فلان عن الحق: تركه
نزل به: او را نازل كرد.