- الكنف ج اكناف: طرف، سايه، بال پرنده
« ل »
الاك الاكةَ ةُ الي فلان: آن را به فلانى رساند، از او پيغامى نزد فلانى رساند.
- الملئك و الملئكة: نامه، پيغام
الملئك ج ملائك، ملائكة: فرشته
لسن- لسنا: سخنور شد.
- لسن- لسناه: از او سخنورتر شد.
اللسان ج السنة و السن: زبان
لقّب فلانا بكذا: چيزى را لقب فلانى قرار داد.
اللقب ج القاب: لقب، شهرت، اسم دوّم يا فاميل
« م »
مرّ- مرّا به و عليه: از او عبور كرد، گذشت.
- مرّ- مرارة: تلخ شد.
- المرارة: تلخى
مسك- مسكا به: به او پناه برد، به او چنگ زد.
- امسكه: او را گرفت.
- امسك به: به او چنگ زد، به او پناه برد.
مشي- مشيا: راه رفت.
مشي زيد: زيد هدايت شد.
المشية: راه رفتن، هدايت شدن.
ملأ- ملأ و ملاة ه: او را پر كرد.
- ملأ الاناء ماء و بالماء و من الماء: ظرف را پر از آب كرد.
- الملء: به اندازه يك ظرف
- الملأ: جمعيت، اشراف
الملأ الاعلى: ملائكه، فرشتگان، عالم ارواح مجرد