الكرّة ج كرّات: يك بار
كرم- كرما و كرامة: گرامى شد، بزرگوار شد.
الكريمج كرام و كرماء: بخشنده، بلند نظر
كره- كرها و كرها و كراهية الشيء: از آن چيز نفرت پيدا كرد، آن چيز را دوست نداشت.
- اكره فلانا على الامر: او را به انجام دادن كارى مجبور كرد.
- كده- كراهة الامر: آن مطلب زشت جلوه كرد.
كسر- كسرا العود: چوب را شكست.
- كسر العسكر: لشكر را شكست داد.
- كسر الحرف: به حرف كسره داد.
- كسر- كسرا: كسل شد.
تكسّر: تكهتكه شد.
الكسر ج كسور: قسمتى از يك عضو، ناحيه، طرف
كسا- كسوا و اكسي فلانا الثوب: فلانى را لباس پوشاند.
- كسي- و كسي كسا الثوب: لباس پوشيد.
كسي- كساء: شرافتمند شد.
الكساء ج اكسية: لباس.
كفل- كفلا فلانا: سرپرست فلانى شد.
- كفل-- و كفل- و كفل- كفلا و كفولا الرجل و بالرجل و المال او بالمال: آن مرد يا آن مال را ضمانت كرد.
- كفّله: سرپرست او شد.
- تكفّل له بكذا: چيزى را براى او تضمين كرد.
تكفّله
كنف- كنفا الشيء: از آن چيز محافظت كرد.
- كنف عنه: از او كنارهگيرى كرد.