- الطريد: رانده شده، فرارى
طرق- طرقاه: او را كوبيد.
- طرق- الباب: در زد.
- طرق- طروقا و طرقا و طرقا القوم: شب هنگام بر آن قوم وارد شد.
- طرّق له: راهى براى او درست كرد.
الطريق ج طرق و اطرقة: راهژ
- اطرق: ساكت شد، سر را به زير انداخت و به زمين نگاه كرد.
طعم- طعما و طعما الشيء: آن چيز را چشيد.
- طعم- طعما و طعاما الطعام: غذا خورد.
- طعم- طعما: سير شد.
الطعام ج اطعمة: خوردنى، غذا
طلع- و طلع- طلوعا علي الامر: آن كار را دانست و به آن پى برد.
الطليعة من الجيش ج طلائع: كسى يا كسانى كه جلوتر از سپاه مىروند تا از وضعيت دشمن خبر آورند.
( الطليعة من الجيش: جلوى سپاه)
طمأن الشيء: او را آرام كرد.
- اطمأنّ اطمئنانا و طمأنينة اليه: به او اعتماد كرد.
استطاع الامر: توان آن كار را پيدا كرد (استطاع گاه به صورت اسطاع و مضارع آن « يسطيع » استعمال مىشود)
طاف- طوافا بالمكان و حوله: دور آن مكان گشت.
« ظ »
ظلّ ظلالة: سايهدار شد.
الظلّة: اوّلين ابرى كه سايه مىافكند (يوم الظله همان روز عذاب قوم شعيب است كه ابرى بر ايشان سايه افكند)
ظلم- ظلمآه: بر او ظلم كرد.