سكت- سكوتا: ساكت شد.
سكر- سكرانا من الشراب: از شراب مست شد.
- فهو سكران ج سكاري م سكري: مست
سكن- سكونا اليه: به واسطه او آرام گرفت.
- السكينه: آرامش، وقار.
- المسكين ج مساكين: فقير
سلّمه و عليه: بر او سلام فرستاد، به او « سلام عليك» گفت.
سلام: اسم مصدر « تسليم ».
سمع- سمعا الصوت: صدا را شنيد.
سما- سمّوا: بالا رفت، اوج گرفت.
السماء ج سماوات: آسمان
- سما- سموا و سمي الرجل زيدا: نام آن مرد را « زيد » نهاد.
الاسم ج اسماء و اسامي: نام
سنّ ج اسنان: مقدار عمر، سنّ
« ش »
شبّ- شبابا و شبيبة الغلام: پسر بچه جوان شد.
- الشابّ ج شباب و شبّان: جوان
شبع- شبعا من الطعام: سير شد، به حد كافى غذا خورد.
- اشبعه: او را سير كرد.
شبّهه اياه و شبّهه به: او را شبيه ديگرى دانست، به او تشبيهش كرد.
- شبّه عليه الامر: كار را بر او مشتبه كرد.
- اشتبهه و شابهه: شبيه و مثل او شد.
شتم- شتماه: او را دشنام داد.
- شتم- شتامة: زشت و بد صورت بود.
شكل- شكلا و شكّل الامر: آن مطلب يا كار مشكل شد، مشتبه شد.