- حبّ فلانا: او را دوست داشت.
- احبّ فلانا: او را دوست داشت، به او مايل شد.
حجم- حجما فلانا عن الامر: فلانى را از آن كار باز داشت.
احجم عنه: از او كنارهگيرى كرد، از ترس عقب نشست.
حرم- و حرم- حرما و حرماناه الشيء: او را از آن چيز منع كرد.
- حرم- حرما و حراما و حرم- حرما و حراما عليه الامر: آن كار بر او ممنوع شد، بر او حرام شد.
- حرّم الشيء: آن چيز را حرام كرد.
الحرام: ضد حلال
حسب- حسابا و حسباناه: او را شمرد.
- حسب- حسبانا زيدا قائما: گمان كرد كه زيد قائم است.
حسن و حسن- حسنا: زيبا شد.
- الاحسن ج احاسن م حسني: بهتر، زيباتر (افعل التفضيل)
الحسني ج حسنيات: نيكى، عاقبت نيك
حلّ- حلالا: حلال شد
فهو حلال
- حلّ الدّين حلولا: اداي دين، واجب شد.
- حلّ- حلّا العقدة: گره را باز كرد (حلّ المشكلة: آن مشكل را حل كرد)
- حلّ- حلولا بالمكان: در آن مكان وارد شد.
- حلّ- حلّا المكان: در آن مكان وارد شد.
حمد- حمداه: او را ستود.
حلّ حمد- الشيء: آن چيز را پسنديده يافت، به آن راضى شد.
- حمد- ه: او را ستود، او را شكر كرد.
فهو حامد
- الحميد: الحامد، المحمود
حاج- حوجا اليه: به او نيازمند شد.